خشونت، قتل، آدم ربایی در سریال «ری داناوان»
«ری داناوان»
کاملا در قالب تلویزیونی ساخته شده. فیلمبرداری و تدوین و میزانسن آن
استاندارد و تلویزیونی است. آن چه این سریال را محبوب کرده، توان بالای قصه
و ظرافت های نهفته در فیلمنامه آن است و دیگری حضور چند کاراکتر بسیار
جذاب اما خطرناک
یموند یک کارچاق کن است. البته از نوع گانگستری اش. یعنی هرکس که با مشکل خطرناکی مواجه می شود، او را برای حل مشکل استخدام می کند. کسی که هیچ ابایی از خشونت، قتل، آدم ربایی و کشته شدن ندارد.
بسیار حرفه ای و باهوش و دقیق است و همه
کارهایش را بدون قص انجام می دهد. برای رسیدن به چنین سطحی از شغل گانگستری
باید کاراکتر عجیبی داشت. سریال «ری داناوان» دقیقا بر پاشنه همین کاراکتر
پیچیده می چرخد. دو فصل اول آن را دیده ایم. حال فصل سوم آغاز شده است. یک
نگاه دیگر به آن می اندازیم.
قتل کسب و کار من است
«ری داناوان» کمتر متکی به تکنیک های هنری سینمایی است و کاملا در قالب تلویزیونی ساخته شده. فیلمبرداری
و تدوین و میزانسن آن استاندارد و تلویزیونی است. آن چه این سریال را
محبوب کرده، توان بالای قصه و ظرافت های نهفته در فیلمنامه آن است و دیگری
حضور چند کاراکتر بسیار جذاب اما خطرناک.
در فصل نخستن سریال در همان قسمت اول
شاهد میزان بالای خشونت بی پروا هستیم. این خشونت اما برای جذاب کردن قصه
نیست، بلکه به شکلی دقیق طراحی شده تا حقیقت نهفته در شهرت و ثروت را به ما
نشان دهد؛ آن چه ممکن است در هالیوود، یعنی شهر هالیوود و زندگی ای که در
آن جریان دارد نهفته باشد که احتمالا هست.
ریموند یک به اصطلاح دلال هالیوود است. هر هنرمند یا تهیه کننده یا هرکسی که در هالیوود
مشکلی دارد، او را استخدام می کند. دفتر و دستک قانونی هم چون یک کارآگاه
خصوصی همراه با دو کارمند/ گانگستر فوق حرفه ای دارد و همه جور پروژه ای از
جمله نجات جان هنرمندان از دست تبه کاران، جوش دادن معاملات هنری سینما و
موسیقی و نجات گروگان ها از دست آدم رباها را انجام می دهد. هر قسمت از هر
فصل آن تقریبا به یک پروژه می پردازد، اما این تنها زمینه داستان نیست.
مهم ترین کاراکتر و شاید جذاب ترین آن ها
در این سریال پدر ریموند است. میکی داناوان با بازی فوق العاده جان وویت،
میکی بعد از 20 سال از زندان آزاد می شود، بلافاصله یک کشیش را می کشد و می
رود که به پسران خود ملحق شود.
اما خبر که به ری می رسد، آشفته شده و
تازه با ارتباط عجیب و پر از کینه ری با پدرش مواجه می شویم. داستان زندگی و
شخصیت پردازی میکی آن قدر را جزئیات دقیق روایت می شود که رابطه او با
پسرانش به یک مسئله در داستان تبدیل می شود و با شناخت او به شناخت بهتری
از کاراکتر ریموند می رسیم.
در ادامه یک شخصیت دیگر نیز در داستان
معرفی می شود که نامش عزرا (نام یکی از رهبران قوم یهود و به معنی یاری
دهنده) است. یک یهودی پول دار و به نوعی یک پدر خانواده مافیایی در
هالیوود. این شخصیت پدر معنوی ریموند است و ریموند عملا یکی از نوچه های
اوست و ریموند تا پایان فصل دوم به او وفادار است تا این که عزرا در حق ری
اجحاف می کند.
شخصیت مهم دیگر، همسر ریموند است. اَبی
نماینده یک زن سنتی و پرافاده و تازه به دوران رسیده غربی است! مجموعه ای
از ویژگی های متناقض و جالب را در او می بینیم. رابطه اش با ریموند عاشقانه
و پراحساس است، اما هر دو کاراکتر به خاطر پیچیدگی های روحی شان در
ارتباطشان با مشکلات بغرنجی مواجه خواهندبود.
همه قصه های این سریال حول محوریت این
کاراکترها می چرخد. کاراکترهایی که به شیوه کاملا مدرسه ای ساخته و پرداخته
شده اند و برای کسانی که دستی در نوشتن دارند، نمونه های آموزنده ای از
خلق کاراکتر موافق در یک فیلمنامه هستند.
جزئیات دراماتیک داستان و شخصیت پردازی
کم نظیر سریال «ری داناوان» این مجموعه را با اقبال بسیار زیادی مواجه کرده
است. به طوری که بلافاصله فصل دوم آن اتفاقا بسیار بهتر و جذاب تر و
هنرمندانه تر از فصل اول ساخته شد و اکنون نیز پخش فصل سوم آن آغاز شده
است.
«ری داناوان» در فصل سوم شروع جانانه ای
دارد. در همین قسمت اول که به تازگی پخش شد، دو زندگی درب و داعان ری و
پدرش به صورت موازی روایت می شود و برای هرکدام اتفاق های جالبی می افتد.
به همان خطرناکی قبل و با همان میزان خشونت و به اندازه زیادی سرگرم کننده و
جذاب.
ما با میل خود در این جا زندانی هستیم
اما «ری داناوان» در پشت نقاب سرگرمی حرف
های دیگری نیز دارد که اتفاقا فصل سوم با تاکید بر آن ا؛از می شود. در فصل
اول و دوم با شخصیت افسرده ای از ری مواجهیم که شدیدا سرد و کم حرف و
عصبانی است. کارش را به نحو احسن انجام می دهد و پولش را درمی آورد.
پدرش وارد ماجرا می شود و دردسرهای
بسیاری برای او درست می کند که ری به سختی و با زیرکی همراه با میزانی شانس
و اقبال از شر آن ها خلاص می شود. حال همه چیز تقریبا در حالت ناشی ثابتی
قرار گرفته و ری باید زندگی از هم پاشیده اش را سروسامان دهد.
قسمت نخست فصل یک غیر از دو رویداد یکی
برای ری و یکی برای پدرش که منجر به قتل و خون ریزی و انتقام جویی می شوند،
این شرایط را نشان می دهد و شروع خوبی برای یک فصل جانانه به نظر می رسد.
آن چه در این قسمت می بینیم، تلاشی
نافرجام گونه برای سروسامان دادن است، چرا که فضای هالیوود فاسدتر از آن به
نظر می رسد که بشود در آن یک زندگی را سروسامان داد. ریموند کاملا غرق در
هالیوود است، هالیوود به عنوان مظهر یک نوع زندگی یا یک نوع تمدن پیچیده
متکی بر قدرت و ثروت که انسان ها در آن حیواناتی خشن هستند و تنها براساس
غرایز خونین خود رفتار می کنند.
استفاده از ترانه راک مشهور هتل
کالیفرنیا از گروه موسیقی ایگلز در انتهای این قسمت تاکید برهمین وجه
هالیوود دارد. این ترانه درباره همین تمدن است؛ تمدن هالیوودی.
البته که هالیوود بسیار قبل تر از ترانه
هتل کالیفرنیا که در سال 1977 ساخته و اجرا شد، وجودداشته است، اما این
ترانه اولا عصری جدیدتر یا دوره پست مدرن تمدن هالیوودی را معرفی کرده و هم
چنین تمدن هالیوودی را که در دنیا به عنوان یک الگو منتشر شده و می شود،
نشان می دهد و شاید می خواهد به نقد بکشد. در همه سکانس های این قسمت ماشین
های مرسدس بنز ریموند و دیگران شدیدا خودنمایی می کنند و به یک باره این
بیت از هتل کالیفرنیا که:
Bends Mercedes the got she
او صاحب یک مرسدس بندز (!) است.
استفاده از کلمه بندز یعنی پوسیده،
چروکیده یا درب و داغان به جای نام تجاری بنز اشاره به همین فلاکت نهفته در
پشت جلوه های جذاب ثروت دردنیای هالیوودزده امروز است.
ری یک گانگستر است که بر مبنای اصول همین
تمدن کار می کند و از همه معادلات آن پیروی می کند. برای به دست آوردن
ثروت می جنگد، می کشد، از قتل ابایی ندارد، مصرف می کند و در ایجاد هماهنگی
در این تمدن نقش مهمی ایفا می کند. کاراکتر او به عنوان مجموعه ای از
خصوصیات تیپی و روحی، کلکسیونی از تیپ های گانگستری و قهرمان های شهری
تاریخ سینماست؛ از گانگسترهای دوران سینمای نوآر گرفته تا بزن بهادرهای
کونگ فوکار این سه، چهار دهه اخیر.
از آن طرف کاراکتر میکی کلکسیونی از
ویژگی ها تیپیکال قهرمان ها و ضدقهرمان های دوران کابوی هاست. هم در شکل
فکر کردن و هم در رفتارهای نمونه ای از کابوی های فیلم های وسترن را در او
می بینیم. بی بندوباری، بکش که کشته نشی، زندگی در لحظه، شانس و اقبال در
تیراندازی، هرکس زودتر شلیک کند برنده است، خیانت و دروغ گویی و… تنها
نمونه های کمی از این منش هستند. میکی نماد غرب وحشی است که هم به عنوان
پدر ریموند و هم به عنوان بنیان و زیربنا و نیای الگوی زندگی هالیوودی
امروز هم محسوب می شود. حضور او نشان دهنده «تاریخی» خشن و وحشیانه است که
«تاکنون» روی آن ساخته شده.
«ری داناوان» تلفیق سینمای گانگستری و
وسترن است. این تلفیق خوب جواب داده و غرب وحشی را در میان نمادها و
نماینده های برجسته آن به نقد می کشد. اما شخصیت ها به اندازه ای در آن غرق
شده اند که امکان خروج از آن را ندارد. تازه خارج از چه به چه؟ هالیوود
خود را درتمام جهان منتشر می کند. چگونه می تواند از آن خارج شد. باز هم
همان است، گیریم اندکی خفیف تر.
در این تمدن هیچ کس بی گناه نیست. میکی و
ریموند هیچ فرد بیگناهی را نمی کنشد. همه کشته شدگان افرادی شرور هستند که
ما از مردن آن ها ناراحتی نمی شویم و به همین علت میکی و ریموند را اگرچه
وحشتاک اند، اما دوستشان درایم. آن نگاه پر از غم آن ها پس از ارتکاب به
جنایت را دوست داریم، عذاب وجدانشان از گرفتن جان دیگران و نجات جان خود را
طبیعی می دانیم.
جنگ است
و شوخی ندارد. انسان ها در جنگ باید برنده شوند. اصل و اساس جنگ همین است.
اما آیا جنگ را همین انسان ها به راه نمی اندازند؟ آیا اجتناب ناپذیر است؟
شاید بخواهیم جنگ را پدیده ای طبیعی بدانیم که دنیا و زندگی به ما تحمیل
می کند و خارج از دست انسان است. در این صورت انسان همواره در جنگ با دنیا و
زندگی نیست؟ «ری داناوان» به شیوه ای کلاسیک به این اساس بنیادین می
پردازد و قصه اش غصه این جنگ است.
– کافکا می گه بین جنگ انسان و دنیا، رو دنیا شرط ببیند.
– جدی؟
– موافقی؟
– نه
– منم با تو موافقم.
– آدم هایی مثل ما روی اون آدمه شرط می بندن. تو واقعا روی آن آدم شرط خواهی بست. از منظره لذت ببر آقای داناوان.
پس خیالتان راحت باشد. ری داناوان قرار
است به جنگیدن با دنیا ادامه دهد. در فصل سوم هم شاهد همان خون و خون ریزی
های سرگرم کننده دو فصل قبلی خواهیم بود. ساده انگارانه است که تصور کنیم
او در سروسامان دادن به وضعیت فاجعه بار زندگی اش موفق شود. بلکه تنها به
این جنگ با دنیا ادامه خواهدداد. گیرم که ما برخلاف کافکا، در مصافی که ری
با دنیا دارد، روی او حساب باز کنیم. ولی ترانه هتل کالیفرنیا با کافکا
موافق است.